سلاح قلم

بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر

سلاح قلم

بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر

دو نکته درباره ی قسمت آخر ساختمان پزشکان

دو نکته درباره ی قسمت آخر ساختمان پزشکان 

ساختمان پزشکان 

 

 

در قسمت آخر این مجموعه ی پر مخاطب و خوش ساخت به دو نکته ی قابل تأمل بر می خوریم:

1-در پلانی که ناصر در کافی شاپ کسری نشته و داروی دندان درد کسری را امتحان می کند، خانم دکتر نازآفرین محبوب در همان لحظه وارد شده و پشت سر ناصر می نشیند. ناصر هم که از دندان پزشکی می ترسد، از رو به رو شدن با او امتناع می کند تا مبادا به خاطر اصرار کردنش مجبور به رفتن به دندان پزشکی شود. به همین خاطر آرام آرام سعی در خارج شدن از کافی شاپ را دارد که ناگهان دکتر محبوب متوجه شده و او را صدا می زند. به هر ترتیب علی رغم میل ناصر آن دو با هم سر یک میز می نشینند و دکتر محبوب شروع به تعریف و تمجید از ناصر می کند. دکتر محبوب با جملاتی مثل:

-امروز منشیم گفت که آقا ناصر از دندون پزشکی می ترسه. منم بهش گفتم آقا ناصر اصلا همچین آدمی نیست که از یه دندون پزشک بترسه.

-من از روز اولی که شما رو دیدم، یه خشونت ظریفی تو وجودتون دیدم که خیلی ازتون ترسیدم.

-آدم از شما حساب می بره.

-آدمی مثل شما بهش نمیاد که از دندون پزشکی بترسه.

و ...

توجه ناصر را به خود جلب می کند و ناصری که اصلا میل دیدار او را ندارد، را وادار می کند که بگوید:

-پشت این سینه ی حلبی قلبی از طلا نهفته است.

حتی ناصر قبول می کند که با رضایت قلبی کامل به مطب دکتر محبوب رفته و دندانش را به تیغ او بسپارد. دکتر محبوب نیز می پذیرد و با عجله ی هر چه تمام تر نوبت اول مطبش را به او می دهد و از ناصر می خواهد که به اتفاق به دندان پزشکی بروند.

ناصر پس از خروج از مطب دکتر محبوب وقت جرم گیری دندان می گیرد تا فردا هم به بهانه ای دیگر به خانم دکتر سر بزند. این سر زدن ها بعد از سه ماه منجر به ازدواج آن دو می شود.

بسیار سپاسگزاریم از عوامل سازنده ی این سریال که همسر یابی را به دختران پاک و با عفت این سرزمین آموزش می دهند. 

 

ساختمان پزشکان 

2-افتضاح تر آن پلانی است که در آزمایشگاه خانم شیرزاد و دکتر ملکی دلشان میل هم دارد و موانعی از جمله مهرزاد ارسطو و حوری سر راهشان قرار گرفته است. در دعواهای زناشوئی مرسوم هم دخالت می کنند و جانب یکدیگر را می گیرند. ارسطو هم از اینکه حوری نمونه ی آزمایش های مردم را جابه جا کرده لذت برده و او را تحسین می کند. بر خلاف آن دو، خانم شیرزاد و دکتر هومن از این کار ناراضی هستند و عصبانی می شوند. حتی در دعوای هومن و حوری بر سر مسأله آدامس جویدن حوری، ارسطو و حوری با هم موافق اند که صدای بلند لذت دارد و هومن و پرستو کاملا بر خلاف آنها فکر می کنند. وقتی هومن بر سر حوری داد می زند، ارسطو ناراحت شده و سیلی محکمی به هومن می زند. خانم شیرزاد هم مخزن آب آب سرد کن را بر سر ارسطو می کوبد. حوری نیز با سر پیشانی خانم شیرزاد را هدف قرار می دهد، اما به جای خانم شیرزاد خودش بی هوش می شود.

اگر خوب به این اتفاقات بنگریم، به کاریکاتوری از پرونده های زنای محسنه می رسیم. یعنی هومن به جای محبت به حوری، به جانب داری از پرستو می پردازد و ارسطو نیز دائما از کارهای حوری تعریف و تمجید می کند. آری، طبق گفته ی این سریال مردم باید به جای محبت به همسر قانونی خود، به مغازله با معشوق خود که مهرش را در دل دارند بپردازند و برای رسیدن به معشوقشان تمام موانع را از میان بردارند و یا به عبارت دیگر همسر معشوق را از میدان خارج نمایند. پرونده های زنای محسنه هم معمولا به قتل همسر زن یا مرد زناکار می انجامد. 

 

ساختمان پزشکان

 

احسنت بر شما که بنیان خانواده را آماج افکار غلط خود قرار داده و قصد ضعیف کردن آن را دارید. صدا و سیما سریالی مانند "او یک فرشته بود" را می سازد که طبق آن مردان باید از هوا و هوس ها دور باشند و جز به همسر قانونی خود به شخص دیگری فکر نکنند و خانواده را با چنگ و دندان حفظ نمایند؛ و همچنین "ساختمان پزشکان" را می سازد که بر طبق گفته ی وحید یامین پور، همجنس بازی را ترویج می نماید و در قسمت آخر هم دیدیم که زنای محسنه و همسریابی را به خوبی آموزش داد. هر دوی اینها سریال اند، اما

میان ماه من تا ماه گردون  تفاوت از زمین تا آسمان است... 

نویسنده: روح اله خادمی

نظرات 3 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 http://basher110.blogfa.com

سلام
خدا قوت

از اشنایی با وبلاگ شما خوشحالم
در اینکه اینها بد الگویی برا جامعه است شکی نیست
اما ایا با این اوضاع میشود روزه گرفت یا روزه ما را می گیرد ؟؟!!!
به اب و اتش سری بزنید در دلدادگان
قطعا شما هم اطلاع دارید
و همچنین از شما دعوت میکنم به

http://forum.zohur.net/member.php?action=register&referrer=6

و

http://forum.ghorany.com/member.php?action=register&referrer=834

تشریف بیارید

موفق باشید [گل]

محی الدین شریعتی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:25

بازم سلام
فتبارک الله احسن الخالقین
آقا چه کردی؟
خیلی جالب بود
انشاش مال خودت بود؟ خیلی خوب بود. بابا تو یه پا مقاله نویس بودی ما خبر نداشتیم
خدایی حال کردم.دمت گرم
احتمالا اینا نتایج دانشگاه تهرانه؟ نه؟
یا شاید ما دوستمون رو خوب نمیشناختیم. به هر حال خدا قوت

محی الدین (عارف)

ممنون از لطف شما عارف جان

علی غلامزاده چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

سلام روح الله جان.خوبی عزیزم!؟چه خبرا؟دلم برات تنگ شده!وبلاگت خوبه تلاشت عالیتر!اما اگه میخوای در مورد هنر نظر بدی یادت باشه نگاه افراطی به هنر نداشته باشه شک ندارم این مطلب یه نقل قول از کس دیگه هس.اون سکانس هنوز با هم ازدواج نکردن و هنوز در مرحله پیش از ازدواجند و هنوز حق انتخاب دارن!پس ربط دادنش به زنای محسنه فکر نکنم زیاد به جا باشه!اما من از این سریال دفاع کامل نمی کنم ،چون بی شک معایب زیاد و محاسنی داشت.اما این نوع نگاه رو به یک اثر نمی پسندم.
موفق باشی عزیز!

سلام علی جون.این نظر درباره ی قسمت آخر کاملا نظر خودمه.در ضمن من به فرم ساخت این سریال نظر مثبتی دارم ، اما باید پذیرفت که این صحنه ای که ما دیدیم کاملا شبیه به پرونده ی زنای محسنه است .ولی خودت که رشتت نمایشه می دونی که واسه بیان یه مطلب،باید اونو در لفافه ارائه کرد.کاری که اینجا شد هم همین بود و اصلا لزومی تداره که کاملا با هم ازدواج کرده باشن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد