سلاح قلم

بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر

سلاح قلم

بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر

شهادت امام علی (ع)

شهادت امیر مؤمنان علی (ع) را بر امت مسلمان تسلیت عرض 

می نماییم. 

 

 

 زندگینامه ی امام علی (ع) را در ادامه ی مطلب بخوانید

خلاصه ی زندگی امام علی (ع)

نامش: علی، حیدر.

کنیه اش: ابوالحسن، ابوالحسنین، ابو السبطین، ابوتراب، اخو الرسول.

القابش: امیرالمؤمنین، مرتضی، وصی رسول الله، خلیفة الرسول، سید الاوصیا، امام المتقین، اسدالله الغایب، سیف الله، کرار، هادی و... .

پدرش: حضرت ابوطالب عموی فداکار پیامبر.

مادرش: فاطمه بنت اسد، بانویی که نسبت به پیامبر بسیار مهربان بود و خدمت آن حضرت می کرد و آن گرامی را بر فرزندان خود مقدم می داشت.

تولدش: در مکه داخل کعبه ی مکرمه، ده سال قبل از بعثت پیامبر.

پرورشش: در خانه و در دامان پیامبر اسلام.

ایمانش: اولین کسی که به پیامبر اسلام و نبوت و دین او گروید و همراه او نماز خواند.

مدت امامتش: سی سال، از سال 11 هجری تا سال 40 هجری.

خلافت ظاهریش: حدود 5 سال، از 36 تا 40 هجری.

عمر شریفش: 63 سال.

شهادتش: در نماز صبح روز 19 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، "ابن ملجم" ضربتی بر سر مبارک ایشان (با شمشیر) فرود آورد و سحر 21 رمضان آن بزرگوار به لقاء الله پیوست.

مدفنش: نجف اشرف.

همسرانش: اولین همسر او حضرت سیدة النساء فاطمه زهرا، دختر پیامبر اسلام که حدود 10 سال با هم زندگی کردند و پس از شهادت حضرت زهرا (س) ازدواج فرمودند، و بعدها نیز با چند بانوی محترم دیگر ازدواج کردند که معروفترین آنها "خوله ی حنفیه" مادر محمد حنفیه و "ام البنین" که مادر حضرت عباس و برادران او می باشد.

فرزندانش: امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، زینب کبری و ام کلثوم (س)، از حضرت زهرای اطهار و محمد حنفیه، عباس، عون، عثمان، و چندین پسر و دختر دیگر از همسران دیگر. 

علی و پیکار در راه خدا

اسلام، دین آشتی و زندگی است؛ با آدمکشی موافق نیست. برای کسی که به عمد وبی جهت انسان با ایمانی را بکشد، عذاب جاودانه مقرر کرده است. اما در همان حال اسلام به جهت جامعیت و همه جانبه بودن، یک دین جهانی است و همه ی مردم باید به آن روی آورند، پس نیاز به دعوت از دیگران و تبلیغ دارد.

آشکار است که از همان نخستین گام ها، کسانی که منافع شخصی خود را با پذیرش و حتی گسترش این دین در خطر می دیدند، به مخالفت برخاستند. در همین جا قانون اسلام، جهاد مقدس را وضع و تشریع فرموده است تا کسانی را که با اسلام عناد می ورزند، از میان بردارد.

و نیز دفاع به حکم عقل، در جایی که بیگانگان به مسلمانان یورش آورند، ضروری می گردد؛ به همین جهت، دفاع و پیشگیریاز هجوم بیگانگان از شاخه های جهاد اسلامی است که عقل و فطرت و انصاف به صحت آن حکم می کنند و بیشترین و بلکه همه ی جنگ های پیامبر اسلامازنوع "دفاع" بوده است و حضرت علی (ع) در بیشتر جنگ ها حاضر می شد و از هیچ جز خدا نمی ترسید. او در پیکار نستوه، سلحشور، یگانه و پرچمدار بود؛ چون شیر می غرید، چون ابر می توفید و لشگر دشمن را چون گردباد لوله می کرد و می پیچاند و نابود می ساخت. زرهش پشت نداشت، چرا که اوهرگز از میدان نمی گریخت و پشت به دشمن نمی کرد. ضربه ی شمشیرش مرگ مجسم و هلاک قطعی بود؛ ضربتش را نیازی به ضربه ی دوم نبود، شمشیرش چون فرود می آمد، جز با جان دشمن بر نمی خاست. 

دانش علی (ع)

ابن عباس از پیامبر نقل می کند که: «علی داناترین امت من و در داوری از همه برتر است.» و هم گفته ی پیامبر است که: من به گونه ی شهر دانشم و علی به منزله ی در آن، هر کس دانش بجوید، باید از علی فرا گیرد.

ابن مسعود نیز می گوید: «پیامیر (ص) علی را طلبید و با او به خلوت نشست و چون باز آمد، پرسیدم چه می گفتید؟ فرمود: پیامبر هزار در از دانش بر من گشود که از هر در هزار در دیگر باز می شود!»

یک روز، حضرت علی (ع) بر منبر فرمود: «ای گروه مردمان! از من بپرسید؛ پیش از آن که مرا از دست بدهید. از من بپرسید، چرا که دانش گذشتگان و آیندگان نزد من است. سوگند به خدا، اگر مسند قضاوت بگسترند، برای یهودیان از کتاب خودشان و برای پیروان انجیل، از همان کتاب و برای پیروان زبور از همان و برای اهل قرآن از قرآن، داوری خواهم کرد... سوگند به خدا من از همه به قرآن و تأویل آن داناترم.»

آنگاه دگر باره فرمود: «از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید. اگر از یکایک آیه های قرآن بپرسید، پاسختان خواهم گفت؛ از هنگام نزول آن و از اینکه درباره ی چه کس نازل شده و هم خبر می توانم داد از ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه و مکی و مدنی بودن آیه ها... .» 

پیامبر گرامی اسلام، بر اساس همه ی فضایل علی (ع)، از سوی خدا فرمان داشت که وصایت و جانشینی حضرت علی (ع) را به مردم باز گوید و این کار را در موارد گوناگون از جمله در روز غدیر انجام داد. پیامبر گرامی اسلام (ص) در سال دهم هجرت به مکه عزیمت فرمودند تا فریضه ی حج بگذارند که همراهان پیامبر را در این سفر تا 120 هزار نفر نوشته اند. به هنگام بازگشت چنین جمعیتی همراه پیامبر بودند و روز 18 ماه ذیحجه، نزدیک نیمروز در صحرای جحفه به "غدیر خم" رسید؛ در این هنگام اذان نماز اعلام شد. مردم اجتماع کردند و نماز گزاردند و از باربند شتران مکانی برتر ساخته شد. پیامبر گرامی اسلام بر فراز آن ایستاد و پس از ستایش خداوند چنین فرمود:

-من و شما هر دو مسئولین، چه می گویید؟

-گواهیم که ما را تبلیغ کردی و در این راه چه بسیار کوشیدی، خدا تو را بهترین پاداش دهد!

-آیا به یگانگی خداوند و پیامبری بنده اش محمد (ص) گواهی نمی دهید؟ به راستینی بهشت و دوزخ و مرگ و رستخیر و زندگی پس از درگذشتن؟

-گواهی می دهیم.

-خدایا گواه باش.

آنگاه رو به سوی مردم کرد و باز فرمود:

-مردم! من و شما کنار کوثر یکدیگر را خواهیم دید؛ هشیار باشید که پس از من با دو "گوهر گرانبها" چگونه خواهید بود؟

-ای پیامبر خدا، آن دو چیست؟

-"کتاب خد"ا و "اهل بیت من". پروردگار من خبر داده است که این دو از هم نگسلند تا کنار کوثر برسند... از آن پیشیمجویید که هلاک خواهید شد و هم باز پس نمانید که باز موجب هلاکت است.

در این هنگام دست امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) را برافراشت تا مردم همه او را ببینند و باز شناسند؛ پس آنگاه در همان حال فرمود:

-مردم! چه کسی به مؤمنان از ایشان سزاوارتر است و بر آنان ولایت و سرپرستی دارد؟

-خدا و پیامبرش داناترند.

-خدا بر من ولایت دارد و من برمؤمنان؛ من بر مؤمنان از خود ایشان سزاوارترم؛ پس هرکس "من" ولی و سرپرست اویم، "علی" سرپرست و ولی اوست.» خدای من! دوستانش را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش! و یاری کن هر که او را یاری کند...هان! هر حاضری باید به غایبان ابلاغ کند.

هنوز مردم پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد: «امروز دینتان را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.» 

دوران حکومت حضرت امیر مؤمنان علی (ع)

شعله های فروزنده ی آتش بیداد عثمان و حکومت او و حکمرانان نالایق و ستم پیشه ی او، چنان ریشه ی جان مسلمانان را سوزانده بود که توده های سرخوده و ناراضی، از گوشه و کنار سرزمین اسلامی به مدینه ریختند و آتش انگیختند.

کار از دادخواهی به بی پروایی و عصیان کشید. مدینه آبستن حادثه ای سزاوار شد که همان (حادثه)، مسیر باژگون تاریخ را دگرگون کرد. تب انقلاب هر لحظه تندتر می شد تا آن حادثه در رسید. مردم خروشناک و سیل وار به خانه ی عثمان یورش آوردند؛ همچون شتران خشمگین و کینه جو، کف بر لب آورده و جان بر لب رسیده و دست از جان شسته، او را از تیغ گذراندند. اگرچه تب انتقام فرو نشسته، اما تب هیجانشان نبریده بود که به خانه حضرت علی (ع) شتافتند و اغراض شخصی و کینه های فامیلی را به دور ریختند و فرزند ابوطالب را به اصرار و التماس به سوی خود کشیدند و با او به عنوان پیشوای مسلمانان بیعت کردند. 

حکومت دادگرانه

روش امام در همه ی حالت ها، گفتارها و نشست و برخاست ها برای مردم تربیت آموز بود. امام حتی در میدان های جنگ از روش انسانی خویش مکتبی بزرگ می گشود و به مردم آیین جوانمردی می آموخت. نکات جالب و تربیتی در زندگی امام (ع) بسیار است. ما تنها به تشریح مختصری از حکومت عادلانه ی آن گرامی می پردازیم:

آن عزیز بزرگ در طول پنج سال خلافت پر نشیب و فرازش به تاریخ آموخت و نشان داد که دادگری چیست و حکومت واقعی اسلامی کدام است. از حوزه ی شعار دادن توخالی در گذشت و دادگری راستین را در کردار نشان داد.

اساس حکومت او بر دانش، تقوی و فداکاری استوار بود. میزان و معیار حکومت او قانون اسلام بود و همه، حتی فرزندان و اقوام خودش در برابر این قانون، از نظر او برابر بودند.

آن امام بزرگ خود می فرمود: «اموالی را که از بیت المال برده اند، پس می گیریم؛ اگگرچه مهریه ی زنان خود کرده و یا با آن کنیز خریده باشند.»

دوستی و همراهی و مهربانی با مردم را همواره به فرماندارانش توصیه می کرد و می فرمود: «با مردم به انصاف رفتار کنید.»

آنان را در این امر به عنوان یک وظیفه ی انسانی و نه یک مأموریت بخشنامه ای، وادار می کرد که در راه مشکلات مردم بردبار باشند. به آنان می فرمود: «هیچ کس را از گفتن و خواستن نیازها باز ندارید و به خاطر گرفتن خراج، لباس زمستانی و زمستانی و مرکب سواری آنان را نفروشید. مبادا کسی را به خاطر وصول پول بزنید.»

به مأموران جمع آوری زکات می فرمود: «با ادب و احترام به سوی مردم بروید و به آنها سلام کنید و چنین بگویید: بندگان خدا! ما را ولی و خلیفه ی خداوند به سوی شما فرستاده است تا حقوق خدا را که در مال های شماست، بستانیم. آیا در اموال شما حق خدا وجود دارد تا به ولی او بدهیم؟ اگر گفتند: آری، هرچه دادندبگیرید و اگر پس از دادن دوباره باز گرفتند، پس دهید.»

و می فرمود: «در عمران و آبادی سرزمین های خراجگزار کوشا باشید. اگر خراج بیاورید ولی عمران نکنید، شهرها را خراب و مردم را هلاک کرده اید. ویرانی زمین از تنگدستی اهل آن است و تنگدستی مردم بر اثر آن است که حاکمان پول ها را انبار می کنند.»

امیر مؤمنان (ع) درباره ی کسانی که قرار بود به عنوان والی انتخاب شوند، توصیه می فرمود که: «ایمان و تدبیر آنان را در نظر بگیرید، نه قبله و نژادشان را.»

خود کاملا مراقب وضع آنان می بود. اگر کژی وخلافی از آنان می دید، به شدت و سرعت توبیخ می کرد و اصلاح می فرمود. نامه ی تکان دهنده ی امام به عثمان بن حنیف –عامل آن امام در بصره- نمونه ی این دقت و شدت عمل است: «شنیده ام یکی از سرشناسان شهر تو را به میهمانی خوانده است و غذاهای چرب و شیرین و سفره ی تشریفاتی داشته و من گمان نمی بردم تو چنین دعوتی را بپذیری که تنگدستان را در آن راهی نیست. به هوش باش و دقت کن و از چیزهای شبهه ناک بپرهیز!...»

"شریح قاضی" را که خانه ای به هشتاد دینار ساخته بود، توبیخ فرمود که چرا چنین خانه ای ساخته ای. 

شهادت آن گرامی

در سال چهلم هجرت، برخی از "خوارج"، در مکه گرد هم آمدند و طرح توطئه ای را افکندند که امام علی (ع) و معاویه و عمر و عاص را در کوفه، شام و مصر در وقت معین به قتل برسانند؛ شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به عنوان زمان قتل انتخاب شد و مجریان به ترتیب از این قرار معین شدند: عبدالرحمن (پسر ملجم) قاتل حضرت علی (ع)، حجاج (پسر عبدالله صریمی) قاتل معاویه و عمرو (پسر بکر تمیمی) قاتل عمر و عاص.

ابن ملجم به همین منظور به کوفه آمد، اما هیچکس را از نیت پلید و شوم خویش آگاه نساخت... تا یک روز در خانه ی یکی از خوارج، به "قطامه" (که زنی بسیار زیباو دلربا بود) برخورد و دل به او باخت؛ پس به فکر افتاد تا با او ازدواج کند. چون از او خواستگاری کرد، قطامه گفت: «مهریه ی من: سه هزار درهم پول و یک بنده ونیز کشتن علی بن ابیطالب است.» قطامه از پیش به خاطر هلاکت پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علی؛ به آن امام گرامی کینه می ورزید و دشمنکام بود و هماره در صدد تلافی نیز. ابن ملجم نزد قطامه افشا کرد که: «اتفاقا من برای همین کار به کوفه آمده ام.» و بدین ترتیب ابن ماجم در تصمیم قلبی خود، به هوای کامجویی از قطامه، مصمم تر شد.

سرانجام آن شب شوم در رسید... ابن ملجم با یک دو نفر از همدستان خود، شب نوزدهم ماه رمضان را در مسجد کوفه، با این فکر پلید به سر برد...

سی و چند سال پیش از آن شب شوم، حضرت علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که در ماه مبارک رمضان کشته خواهد شد. داستان را از زبان خود امام علی (ع) بشنوید: «... و چون پیامبر آن خطبه ی مشهور را  درباره ی ماه رمضان فرو خواند؛ من برخاستم و پرسیدم: ای پیامبر خدا! ارزشمند ترین کردارها در این ماه چیست؟ فرمود: پرهیز از گناهان؛ آنگاه پیامبر دردمندانه گریست و از شهادت من در این ماه خبر داد...»

از وضع رفتار و گفتار امام نیز آشکار بود که می داند در این ماه به شهادت خواهد رسید.همان سال فرموده بود: «امسال موسم حج من در میان شما نیستم.»

و نیز چون به او می گفتند: «چرا هنگام افطار، کم غذا میل می فرمایی؟» می فرمود: «می خواهم با شکم خالی خدا را ملاقات کنم.» 

و اما در شب نوزدهم هیچ نخوابید؛ و بسیار می فرمود: «به خدا سوگند دروغ نمی گویم و نیز دروغ به من گفته نشده است؛ امشب "همان شب معهود" است.»

سرانجام، سحرگاه آن شب، هنگامی که حضرت علی (ع) به مسجد آمد، در حال ادای نماز صبح، شمشیر زهر آگین و خون آشام پلید ترین مردمان، ابن ملجم، فرود آمد و خورشید در محراب حق گلگون شد... و دو روز بعد، در شب 21 ماه رمضان در سال 40 هجرت، غروب کرد... .

تن پاکشان را در خاک مقدس "نجف" نهادند، که امروز کعبه ی دل های مسلمانان، به ویژه شیعیان است.

امام، همان گونه که در همه ی عمر با یاد خدا می زیست، در لحظه ی وقوع فاجعه نیز به یاد خدا بود... چون شمشیر ابن ملجم از پشت، پیشانی روشن آن عزیز را شکافت، نخستین جمله ای که گفت، این بود: «به خدای کعبه سوگند رستگار شدم.»

آنگاه، آن امام را غرقه در خون پاک خویش به خانه بردند. دو روز در بستر شهادت آرمیده بودند و در همه ی لحظات، باز به فکر صلاح و سعادت مردم بود... و با آنکه مسأله ی امامت حضرت امام حسن (ع) و هم امامت امام حسین (ع) و فرزندذان آن حضرت تا امام دوازدهم را پیامبر (ص) و نیز امام علی (ع) از پیش مکرر یاد آور شده بودند، باز برای اتمام حجت، در لحظه های آخر عمر خود، آن را با مردم بازگو می کرد.  

 

منبع: زندگینامه ی چهارده معصوم (ع)، آیت الله سید محسن خرازی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد